سوزاندن خرمن. کنایه از بدبخت و مفلس کردن: آورده اند صحبت خوبان که آتش است بر من به نیم جو که بسوزند خرمنم. سعدی. آتش بیار و خرمن آزادگان بسوز تا پادشه خراج نخواهد خراب را. سعدی
سوزاندن خرمن. کنایه از بدبخت و مفلس کردن: آورده اند صحبت خوبان که آتش است بر من به نیم جو که بسوزند خرمنم. سعدی. آتش بیار و خرمن آزادگان بسوز تا پادشه خراج نخواهد خراب را. سعدی
صاحب آنندراج این ترکیب را آورده است با شواهد زیرین: کشیدم ناله از بس در غمت نی در فغان آمد بدل داغ تو چندان سوختم کآتش بجان آمد. فطرت. سینۀ باز حسرتم رشک برون شد از درون بسکه بهر طرف درو داغ شکار سوختم. طالب آملی. خورشید تا ز داغ غمت سوخت بر جگر تا شد سپند خال ترا مجمر آینه. ثنائی
صاحب آنندراج این ترکیب را آورده است با شواهد زیرین: کشیدم ناله از بس در غمت نی در فغان آمد بدل داغ تو چندان سوختم کآتش بجان آمد. فطرت. سینۀ باز حسرتم رشک برون شد از درون بسکه بهر طرف درو داغ شکار سوختم. طالب آملی. خورشید تا ز داغ غمت سوخت بر جگر تا شد سپند خال ترا مجمر آینه. ثنائی
ساختن تله و دام. ساختن آلت گرفتار کردن شکار و حیوانات، دام نهادن. دام گستردن. تعبیه کردن دام. حیله ورزیدن: زواره فرامرز و دستان سام نباید که سازند پیش تودام. فردوسی. دام هم از ما بساختندچو دیدند سوی خوشیهای جسم و میل و هوامان. ناصرخسرو. بر من تو کینه ور شدی و دام ساختی وز دام تو نبود اثر نه خبر مرا. ناصرخسرو. دام و دد را دام میسازی و باز دام تست این گنبد بسیارفن. ناصرخسرو. نیست ره عشق را برگ و نوا ساختن خرقۀ پیروزه را دام ریا ساختن. عطار. علم را دام مال و جاه مساز بر ره خود ز حرص چاه مساز. اوحدی. ، مجازاً مکر و حیله بکار بردن. فریفتن کسی را. با کسی بمکر و فن برآمدن و گرفتار کردن او را. ازراه بردن کسی را به مکر و فن و گربزی. اسباب چینی کردن برای کسی
ساختن تله و دام. ساختن آلت گرفتار کردن شکار و حیوانات، دام نهادن. دام گستردن. تعبیه کردن دام. حیله ورزیدن: زواره فرامرز و دستان سام نباید که سازند پیش تودام. فردوسی. دام هم از ما بساختندچو دیدند سوی خوشیهای جسم و میل و هوامان. ناصرخسرو. بر من تو کینه ور شدی و دام ساختی وز دام تو نبود اثر نه خبر مرا. ناصرخسرو. دام و دد را دام میسازی و باز دام تست این گنبد بسیارفن. ناصرخسرو. نیست ره عشق را برگ و نوا ساختن خرقۀ پیروزه را دام ریا ساختن. عطار. علم را دام مال و جاه مساز بر ره خود ز حرص چاه مساز. اوحدی. ، مجازاً مکر و حیله بکار بردن. فریفتن کسی را. با کسی بمکر و فن برآمدن و گرفتار کردن او را. ازراه بردن کسی را به مکر و فن و گربزی. اسباب چینی کردن برای کسی