جدول جو
جدول جو

معنی خام سوختن - جستجوی لغت در جدول جو

خام سوختن(بِ کِ هََ اُ دَ)
آن پختن یا برشته شدنی که چیز را از درون ناپخته و نابرشته و از بیرون بر اثر سوختگی سیاه کرده است. رجوع به خام سوز شدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ / تِ)
مشوی یا مطبوخی که از درون خام و از بیرون بر اثر بسیار سوختن یا برشته شدن سوخته باشد
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
حالت آن پختن یا برشتنی که برشته شده یا پخته شده را از بیرون سوزانده ولی در درون هنوز اثری نگذارده است
لغت نامه دهخدا
(بَ شِ کَ تَ)
سوزاندن خرمن. کنایه از بدبخت و مفلس کردن:
آورده اند صحبت خوبان که آتش است
بر من به نیم جو که بسوزند خرمنم.
سعدی.
آتش بیار و خرمن آزادگان بسوز
تا پادشه خراج نخواهد خراب را.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
صاحب آنندراج این ترکیب را آورده است با شواهد زیرین:
کشیدم ناله از بس در غمت نی در فغان آمد
بدل داغ تو چندان سوختم کآتش بجان آمد.
فطرت.
سینۀ باز حسرتم رشک برون شد از درون
بسکه بهر طرف درو داغ شکار سوختم.
طالب آملی.
خورشید تا ز داغ غمت سوخت بر جگر
تا شد سپند خال ترا مجمر آینه.
ثنائی
لغت نامه دهخدا
(گَهْ تَ)
ساختن تله و دام. ساختن آلت گرفتار کردن شکار و حیوانات، دام نهادن. دام گستردن. تعبیه کردن دام. حیله ورزیدن:
زواره فرامرز و دستان سام
نباید که سازند پیش تودام.
فردوسی.
دام هم از ما بساختندچو دیدند
سوی خوشیهای جسم و میل و هوامان.
ناصرخسرو.
بر من تو کینه ور شدی و دام ساختی
وز دام تو نبود اثر نه خبر مرا.
ناصرخسرو.
دام و دد را دام میسازی و باز
دام تست این گنبد بسیارفن.
ناصرخسرو.
نیست ره عشق را برگ و نوا ساختن
خرقۀ پیروزه را دام ریا ساختن.
عطار.
علم را دام مال و جاه مساز
بر ره خود ز حرص چاه مساز.
اوحدی.
، مجازاً مکر و حیله بکار بردن. فریفتن کسی را. با کسی بمکر و فن برآمدن و گرفتار کردن او را. ازراه بردن کسی را به مکر و فن و گربزی. اسباب چینی کردن برای کسی
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
مطیع ساختن. فرمانبردار کردن. بزیر فرمان درآوردن. نرم کردن:
عاقبت رام سازمت بفسون
تو پری خوی و من پری خوانم.
مسیح کاشی (از ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا
(بِ سِ پُ دَ)
نیک نپختن طعام را. دهنقه. تلهوج (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رام ساختن
تصویر رام ساختن
فرمانبردار کردن، نرم کردن
فرهنگ لغت هوشیار